نوع مقاله : نقد رای دادگاه حقوقی
نویسنده
دانش آموخته دکتری حقوق خصوصی دانشگاه تهران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Prohibition of government interference in football and specialization of football claims and disputes have put claims and disputes arising out of football outside the subject matter jurisdiction of courts.
Therefore, football disputes should be dealt with in sports tribunals.
This jurisdiction derived from global regulations such as those of FIFA (as the highest global football authority).
In this regard, Article 59(2) of the FIFA statutes approved in 2016 stipulates that: “Recourse to ordinary courts of law is prohibited unless specifically provided for in the FIFA regulations. Recourse to ordinary courts of law for all types of provisional measures is also prohibited.”
In the judgment mentioned in this article, the plaintiff seeks to oblige the defendant to fulfill obligations arising from a sports contract. Relying on Article 66 of the Football Federation Statue which is in line with FIFA Statute, Article 59(2), the trial court upholds the jurisdiction of the sports tribunals, has issued a lack of jurisdiction writ and has sent the case to the Supreme Court.
However, the 5th branch of the Supreme Court held that the sport tribunal does not have jurisdiction to deal with the case and returned the case to the first court for further proceedings.
In the author's opinion, the judgment of the Supreme Court is unsupportable due to the fact that it contradicts the sports regulations governing certain jurisdictions of the World Football Federation, i.e. FIFA and the Football Federation.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
قراردادی بین دو شخص در زمینه تعهدات ورزشی منعقد میشود که حاوی تعهداتی مبنی بر پرداخت حقوق ماهانه و حق انتقال در صورت انتقال به باشگاه ورزشی دیگر است که در نهایت با امتناع متعهد از ایفای تعهدات قراردادی در قبال متعهدله مواجه میشود. متعهدله به تقدیم دادخواست الزام به ایفای تعهدات قراردادی در این خصوص در دادگاه عمومی مبادرت میکند، که دادگاه ضمن استعلام از فدراسیون فوتبال و باشگاه ورزشی و با در نظر گرفتن ماده 66 اساسنامه فدراسیون فوتبال، قرار عدم صلاحیت به شایستگی کمیته انضباطی فدراسیون به عنوان مرجع رسیدگی به دعوای مطروحه صادر میکند. پس از صدور این قرار پرونده برای اعمال ماده 28 قانون آیین دادرسی مدنی به دیوان عالی کشور ارسال میشود لیکن دیوانعالی کشور، به خلاف نظر دادگاه رأی میدهد به این صورت که قرارداد استنادی در قالب قرارداد مدنی تنظیم شده و ارتباطی به تخلفات ورزشی ندارد و ایفای تعهد دعوای ترافعی است و اساسنامه نمیتواند ملاک صلاحیت مرجع شبه قضایی قرار گیرد لذا قرار عدم صلاحیت صادر شده قابل تأیید نبوده پرونده برای ادامه رسیدگی به دادگاه عمومی اعاده میشود.
باید متذکر شد که صلاحیت ذاتی مراجع ورزشی در حوزه فوتبال منبعث از مقرراتی همچون، مقررات فیفا است؛ همانگونه که استاد دکتر کاتوزیان به درستی معتقد است: «چهره حرفهای و شغلی حقوق ورزشی نیز انکارناپذیر و در عین حال جالب است: گروه حرفهای، نه تنها میتواند نظام ورزشی خاصی را ممنوع یا ممدوح کند، بلکه میتواند عنان امور را یکسره از دولت بگیرد و خود به وضع قاعده بپردازد و هیچ مرزی را نمیشناسد؛ این گروه جهانی ویژه خود دارد که در آن حکم میراند و دولتها در عمل، جز در موارد نادر، ناچار به پیروی از آن هستند. چنانکه گفته شد، فدراسیونهای بینالمللی به تجربه قانون مفیدتر را مییابند و اعلام میکنند. تصمیم این مجامع، نفوذی به مراتب بیش از شورای امنیت و دیوان دادگستری لاهه دارد؛ جهانیان با رغبت و شتاب آن را میپذیرند و اجرا میکنند، همانند اجرای تصمیمهای هیأت مدیره برای شریکان مؤسسه یا اعضای انجمن» (کاتوزیان، 1378 :44-43). در واقع، دولتها (در مفهوم اعم) ناچارند که برای حفظ وجهه بینالمللی ورزشی خود از چنین صلاحیتی حمایت کنند.
پروندههای مطرح شده در دادگاههای ملی و اروپایی به طور کلی نشان میدهد که، دادگاههای ملی تمایلی به مداخله در «مقررات ورزشی» ندارند، زیرا آنها اغلب آن را بخشی از اختیارات مستقل فدراسیونهای ملی و بینالمللی میدانند. با وجود این، مقررات ورزشی گاهی اوقات میتوانند توسط یک نظام حقوقی ملی نادیده گرفته شوند و لذا میتوان مواردی یافت که در آنها استقلال سازمانهای ورزشی بینالمللی تحت تأثیر تصمیم دادگاه ملی قرار گرفته است (Chappelet, 2010: 23-24).
بنابراین، این رأی از جهات مختلفی قابل نقد است بویژه اینکه مخالف با مقررات ورزشی ناظر بر صلاحیتهایی تعیینی فدراسیون جهانی فوتبال است و با نادیده گرفتن صلاحیت ذاتی مراجع قضایی ورزشی در رسیدگی به دعاوی ورزشی، برای محاکم قضایی نسبت به دعاوی ورزشی تولید صلاحیت کرده است که البته غیرقابل تأیید بودن رأی دیوان نیازمند بررسی بیشتر است که در ادامه دلایل غیرقابل تأیید بودن این رأی تبیین و تشریح میشود.
گزارشی از پرونده[1]
آقای ش.و. به وکالت از م. به طرفیت آقای الف.خ. دادخواستی مبنی بر الزام خوانده به انجام تعهد پرداخت 50 درصد حقوق ماهانه و پیش قرارداد و حق انتقال به مدت 4 سال از12/5/83 لغایت 12/5/87 در صورت انتقال به باشگاه دیگر به خواهان تقدیم دادگاههای عمومی تهران میکند که در شـعبه 214 به کلاسه 910579 ثبت میشود. دادگاه طی فرآیند رسیدگی پس از استعلام از فدراسیون فوتبال و باشگاه ورزشی پ. و وصول پاسخ باشگاه اخیر تحت شماره 3128/100/92 ـ 19/4/92 و عدم ارسال پاسخ از سوی فدراسیون، به موجب دادنامه شماره 486 ـ 30/5/92 با استناد به ماده 66 اساسنامه فدراسیون فوتبال قرار عدم صلاحیت به شایستگی کمیته انضباطی فدراسیون صادر و پرونده را برای اعمال ماده 28 قانون آیین دادرسی مدنی به دیوان عالی کشور ارسال میکند که در تاریخ 17/6/92 شعبه 5 دیوان عالی کشور ارجاع میشود. هیأت شعبه در تاریخ فوق تشکیل و پس از قرائت گزارش عضو ممیّز و انجام مشاوره با مشخصات ذیل رأی صادر میکند.
دادنامه شماره 9209970908900533 مورخ 28/۰8/1392 شعبه 5 دیوانعالی کشور
[«با عنایت به اینکه قرارداد استنادی در قالب قرارداد مدنی تنظیم شده و ارتباطی به تخلفات ورزشی ندارد تا در کمیته انضباطی بررسی شود و ایفای تعهد دعوای ترافعی بوده مستنداً به اصل 159 قانون اساسی قابل رسیدگی در مراجع قضایی است و اصولاً اساسنامه نمیتواند ملاک صلاحیت مرجع شبه قضایی قرار گیرد لذا قرار عدم صلاحیت صادره قابل تأیید نبوده پرونده برای ادامه رسیدگی به شعبه 214 دادگاه عمومی تهران اعاده میشود.»]
رئیس شعبه 5 دیوان عالی کشور- مستشار؛ معینی- کریم زاده
نقد و بررسی رأی شعبه 5 دیوان عالی کشور و بنیادهای آن
به هرحال، این عدم پذیرش شعبه 5 دیوان عالی کشور در خصوص صلاحیت ذاتی ارکان قضایی فدراسیون فوتبال در خصوص دعاوی با ویژگی ذاتی ورزشی و تخصصی بودن موضوع فوتبال، رأیی است قابل انتقاد از این حیث که، منازعات و دعاوی در زمینه فوتبال را که موضوعات با مشخصه حقوق ورزشی هستند، در صلاحیت دادگاه عمومی میداند که چنین استدلال قضایی بیتردید مخالف با مقررات ناظر بر صلاحیتهایی تعیینی فدراسیون جهانی فوتبال یعنی فیفا و فدراسیون فوتبال جمهوری اسلامی ایران است. قراردادهای با مشخصه و ویژگی ورزشی داخل در نظام حاکم بر حقوق ورزشی هستند. امروزه دیگر حقوق ورزشی دارای نظام خاص خود میباشد که بتوان پذیرفت سازوکار رسیدگی به دعاوی ورزشی نیز در اختیار سازمانهای ورزشی باشد؛ بویژه اینکه ورزشی مثل فوتبال دارای ساختار فرهنگی-ورزشی-اقتصادی پیچده فنی است که هنوز نمیتوان ادعا کرد دادگاههای دولتی با توجه به فقدان تخصص، مجال رسیدگی به این دسته از دعاوی را داشته باشند. رأی شعبه 5 دیوان عالی کشور این ایراد اساسی را نیز به صورت عینی دارد که مراجع ورزشی حق رسیدگی به قراردادهای ورزشی را ندارند؛ زیرا حسب نظر شعبه 5 دیوان، ایفای تعهد (حتی اگر منبعث از قرارداد ورزشی باشد[2]) دعوای ترافعی است و مستنداً به اصل 159 قانون اساسی قابل رسیدگی در مراجع قضایی است که البته این نظر دیوان مورد بررسی و نقد قرار خواهد گرفت.
«با به رسمیت شناختن اینکه ورزش در چارچوب نظام اجتماع و جمع (به دور از سیاست)روی میدهد، در جنبش المپیک سازمانهای ورزشی باید بیطرفی سیاسی را اعمال کنند. آنها از حقوق و تعهدات مستقل برخوردارند، که شامل ایجاد و کنترل آزادانه قوانین ورزش، تعیین ساختار و حاکمیت سازمانهای خود، برخورداری از حق انتخابات عاری از هرگونه تأثیر و نفوذ عامل خارجی و برخورداری از مسؤولیت تضمین اجرای اصول حکمرانی خوب است» (Olympic Charter, 2020: 11).
رویکرد نگارنده در خصوص این اظهارنظرش نسبت به صحیح نبودن مستند رأی دیوان به شرح ذیل تبیین میشود.
قانون اساسی به عنوان قانون برتر و عالی ضمن بیان اصول کلی، بیان جزئیات را به قوانین عادی محول کرده است. اصل 159 قانون اساسی مقرر میدارد: « مرجع رسمی تظلمات و شکایات، دادگستری است. تشکیل دادگاهها و تعیین صلاحیت آنها منوط به حکم قانون است.» از طرف دیگر، ماده ۱۰ قانون آیین دادرسی مدنی چنین اشعار میدارد:
«رسیدگی نخستین به دعاوی، حسب مورد در صلاحیت دادگاههای عمومی و انقلاب است مگر در مواردی که قانون مرجع دیگری را تعیین کرده باشد.»
بند «7» ماده 62 اساسنامه فدراسیون فوتبال ایران مصوب 1399، ارکان قضایی فدراسیون را بدین شرح اعلام میدارد:
« ارکان قضایی فدراسیون فوتبال عبارتند از :
الف- کمیته انضباطی؛
ب- کمیته اخلاق؛
ج- کمیته استیناف.»
آنچه مشخص است؛ در خصوص اختلافات مالی و قراردادی، ارکان قضایی فوق الذکر صلاحیت رسیدگی را ندارند بلکه این امر علی الاصول در صلاحیت کمیته وضعیت بازیکنان و اتاق حل اختلاف فدراسیون فوتبال و نیز فیفا خواهد بود و لذا بر این اساس ارجاع این اختلافات به کمیتههای انضباطی و کمیتههای اخلاق ممکن نیست.
در حال حاضر در بند «1-الف» ماده 13 اساسنامه فدراسیون فوتبال ایران مصوب 1399، ذیل عنوان «تعهدات اعضا» چنین مقرر شده است:
«اعضا همواره متعهد هستند که خود و اعضایشان، اساسنامه، مقررات، دستورالعملها و تصمیمات فیفا، کنفدراسیون فوتبال آسیا و فدراسیون را به طور کامل رعایت و اجرا کنند.» بند 2 ماده 59 اساسنامۀ جدید فیفا مصوب 2016 در خصوص حل اختلافات دعاوی فوتبال چنین مقرر میدارد:
«مراجعه به دادگاههای عمومی ممنوع میباشد مگر در مواردی که بهطور خاص در مقررات فیفا پیش بینی شده باشد.»
شایان ذکر است که بند 1 ماده ۶۶ اساسنامه فدراسیون فوتبال ایران مصوب 1390 که در زمان صدور دادنامه شعبه 5 دیوان جاری بود، ذیل عنوان «مراجع دادرسی» مقرر میداشت:
«۱- فدراسیون، اعضای آن، بازیکنان، مربیان و آژانسها نباید منازعات مربوط به امور ورزشی خود را به مراجع قضایی ارجاع نمایند مگر در موارد خاص که در اساسنامه و مقررات فیفا اشاره به آن موضوع شده باشد.»
شعبه5 دیوان در دادنامه خود میبایست در کنار قانون اساسی مقررات ورزشی بینالمللی یعنی مقررات فیفا را به عنوان مقررات بالادستی ورزشی نیز مدنظر قرار میداد. در فرضی که میان صلاحیت دادگاه عمومی با مراجعی مثل دادگاه اختصاصی تردید رخ بدهد، بیشک باید به اتکای اصل دسترسی به عدالت، به نفع دادگاه عمومی کناره گرفت، اما همین که گرایش و استدلال و قرینهای برخلاف این اصل وجود دارد، آن اصل کنار میرود (محسنی، 1391: 537). طبق قاعده «ما مِنْ عامٍّ الّا وَ قَدْ خُصَّ» هیچ عامی نیست مگر اینکه یک نوع استثنا برمی دارد. اصول قانون اساسی نیز در مواردی با تخصیص مواجه شده اند؛ از این روست که طرح دعاوی در مراجعی نظیر مراجع حل اختلاف کارگر و کارفرما یا مراجع حوزه مالیاتی صورت می گیرد. در واقع میتوان گفت، برخی دعاوی اساساً قابلیت طرح در مراجع دادگستری را ندارند و در مراجع دیگری رسیدگی میشوند.
عدم توجه شعبه 5 دیوان به مقررات فیفا به عنوان مقررات بالادستی ورزشی، در تصمیم خویش سبب شده است به سمت ستایش صلاحیت دادگاه عمومی در دعاوی ورزشی سوق یابد.
شعبه 5 دیوان باید در نگارش تصمیم قضایی خویش به این نکته توجه میکرد که منع مراجعه به محاکم دادگستری توسط فیفا و فدراسیونهای ورزشی در خصوص دعاوی حوزه فوتبال به معنی منع دادخواهی نیست؛ چراکه سلب حق دادخواهی هنگامی رخ میدهد که هیچ مرجع تظلم خواهی وجود نداشته باشد. بدیهی است که در این صورت محرومیت بازیکنان از دستیابی به عدالت محقق نمیشود، زیرا بازیکنان و باشگاههای فوتبال میتوانند با طرح دعاوی خود در مراجع ورزشی به مقصود برسند. در این راستا میتوان گفت که مقررات فیفا و فدراسیون فوتبال مبنی بر منع مراجعه به محاکم قضایی مخالف با اصل 34 قانون اساسی نمیباشد[11] چراکه مراجع ورزشی با ویژگی تخصصی جایگزین مراجع قضایی شده است.
نخست اینکه؛ وفق ماده 10 قانون آیین دادرسی مدنی[13] در راستای قانون میتوان صلاحیت مرجع رسیدگی را تعیین کرد نه اینکه تغییر داد. پس طرفین میتوانند در مسیر عمل به قانون، به رسیدگی برخی مراجع ورزشی توافق کنند. در بند 3 ماده 59 اساسنامه فیفا چنین مقرر شده است: « به جای مراجعه به دادگاههای عمومی رجوع به داوری باید مقرر شود. چنین اختلافاتی نزد یک دیوان داوری مستقل و قانونی که در مقررات فدراسیون یا کنفدراسیون یا در دیوان داوری ورزش (CAS ) به رسمیت شناخته شده است، اقامه خواهد شد.» با توجه به اینکه دیوان داوری ورزش، داوری محسوب میشود و اعضای فدراسیون از جمله بازیکنان و باشگاهها با عضویتشان، ملزم به آن شدهاند لذا در این خصوص صلاحیت با دیوان داوری ورزش است نه دادگاه. زیرا داوری به رفع اختلاف بین طرفین در خارج از دادگاه توسط شخص (حقیقی یا حقوقی) تعیین شده به عنوان داور اطلاق میشود. در مقررات قانونی چنین طرز تلقی مشاهده میشود. وفق بند 2 ماده 2 قانون داوری تجاری بینالمللی اشخاص میتوانند داوری اختلافات تجاری بینالمللی خود را به داوری ارجاع کنند.
دوم؛ دیوان باید به این نکته مهم توجه میکرد که استدلال دادگاه نخستین به مستند قراردادن اساسنامه فدراسیون فوتبال جمهوری اسلامی ایران، بر این مبنا بوده است که اساسنامه مذکور منطبق با مقررات ورزشی آمره و اساسنامه فیفا تدوین یافته است (البته شایسته بود مرجع نخستین به اساسنامه فیفا نیز استناد میکرد.) آنچه سبب میشود قایل به صلاحیت مراجع ورزشی شویم، مقررات ورزشی بینالمللی از جمله اساسنامه فیفا است، که البته اساسنامه فدراسیون نیز براساس آن وضع شده است و در خود اساسنامه فدراسیون نیز به رعایت مقررات بالادستی فیفا از جمله اساسنامه فیفا تأکید شده است. پس مبنای صلاحیت، مقررات ورزشی بینالمللی یعنی اسناد بالادستی وضع شده فیفا است. از آنجا که، جمهوری اسلامی ایران با اراده آزاد به عضویت فیفا در آمده است، در برابر مقررات بینالمللی فیفا و بر پایة تعهداتی که به عنوان یک تابع حقوق بینالملل پذیرفته، بخشی از اختیارات حاکمیتی خود را به فیفا تفویض کرده است. به دیگر سخن، ایران با عضویت در فیفا و پذیرش تعهدات آن، عملاً حاکمیت خود را محدود ساخته است. پس شایسته است که خصوصیت بینالمللی مقررات ورزشی داخلی مورد توجه مراجع دادگستری قرار گیرد. چرا که به سبب عضویت دولتها در سازمانهایی مثل فیفا، عرصه حقوق بینالملل ورزش، مجموعهای از قواعد الزام آور حاکم بر همه دولتها است. توجه به «خصوصیت بینالمللی» مقررات در حقوق داخلی نیز تأکید شده است. نمونه بارز در این خصوص ماده 3 قانون تجارت الکترونیکی است که مقرر میدارد: « در تفسیر این قانون همیشه باید به خصوصیت بینالمللی، ضرورت توسعه هماهنگی بین کشورها در کاربرد آن و رعایت لزوم حسن نیت توجه کرد.»
لازم به ذکر است که، مقررات ورزشی با خصوصیت بینالمللی تحت عنوان «لکس اسپورتیوا[14]»، به شکلی از حقوق بینالمللی ورزش که توسط بازیگران غیردولتی در اجتماع وضع میشود، تعبیر میشود(DUVAL, 2015: 10-11). لکس اسپورتیوا در مفهوم مقررات ماهوی حاکم بر ورزش است. هر کشوری که عضو فیفا میشود، با موافقتش جهت التزام به مقررات فیفا از جمله اساسنامه آن، عضویت خود را عملی میسازد. ایران و قوای سه گانه آن نیز از این امر مستثنا نیست. نفوذ مقررات فیفا نشانههای بارزی بر نهادینه کردن قواعد و الزام اجتماعی، به عنوان مبنای الزامهای حقوقی، است؛ فیفا قطع نظر از دخالت دولتها، قانون حاکم بر روابط خویش را بر نهادهای ورزشی تحمیل میکند. دولتهایی که فدراسیونهایشان عضو فیفا میشوند، چنین مقرراتی را که دارای خصیصه بینالمللی است، به عنوان قواعد الزامآور میپذیرند. در این خصوص، همانند بند 2 ماده 64 مقررات فیفا 2010 میلادی[15] که مراجعه به دادگاههای عادی را ممنوع کرده است، بند 2 ماده 59 اساسنامۀ جدید فیفا مصوب 2016 در خصوص حل اختلافات دعاوی فوتبال چنین مقرر میدارد:
«مراجعه به دادگاههای عمومی ممنوع میباشد مگر در مواردی که بهطور خاص در مقررات فیفا پیش بینی شده باشد. مراجعه به دادگاههای عمومی برای هرگونه اقدامات موقت نیز ممنوع است.»
سوم؛ رویهقضایی نیز همسو با استدلالهای فوق است. دقتنظر در آراءمراجعقضایی نشان میدهد که تا چهاندازه این مراجع قایل بهصلاحیت مراجعورزشی مستقر در فیفا یا فدراسیون فوتبال است که در اینخصوص رأی شعبه 25 دیوانعالی کشور بهشماره: 9209970908500026 به تاریخ: 01/01/1392 و نیز آراء تحت شماره:0249 به تاریخ: 14/02/1398، شماره: 0797 به تاریخ: 21/6/1395 و در نهایت شماره 1198 به تاریخ: 17/09/1395 همگی صادرشده از شعبه59 دادگاه تجدیدنظر استانتهران[16] قابلتوجه است.
لازم به ذکر است، در بعد داخلی ماده 15 قانون تأسیس سازمان تربیت بدنی ایران مصوب 1350 چنین مقرر میداشت:
«سازمان مجاز خواهد بود بر اساس آییننامهای که به تأیید سازمان امور اداری و استخدامی کشور و تصویب هیأت وزیران خواهد رسید مربیان مورد نیاز را استخدام و حقالزحمه داوران را پرداخت کند.
تبصره - تشکیلات و وظایف فدراسیونها و هیأتهای ورزشی با توجه به مقررات بینالمللی و آییننامههای کمیته ملی المپیک تعیین میشود و بهتصویب سرپرست سازمان خواهد رسید.»
همانطور که از این مقرره قانونی پیداست، راه اندازی تشکیلات فدراسیونها از جمله ارکان حل اختلاف، مقررات بینالمللی (که یکی از این مقررات، قوانین فیفا است) نقش و جایگاه ویژهای دارند؛ اگرچه قانون مذکور با وضع قانون اهداف، وظایف و اختیارات وزارت ورزش و جوانان مصوب 1399 نسخ شده است[17] و بیتردید با توجه به نسخ شدن این قانون دیگر قابل استناد به عنوان مستند قانونی در محاکم قضایی برای صدور قرار عدم صلاحیت نیست اگرچه برخی آن را قابل استناد دانستهاند (عشقی و دیگران، 1398: 41) که البته بیتردید به دلیل نسخ شدن این قانون قابل استناد نیست؛ مع الوصف، اندیشه قانونگذار که از سیر تاریخی در قوانینی مثل قانون تأسیس سازمان تربیت بدنی ایران مصوب 1350 تجلی مییابد، نشان میدهد که مقررات سازمانهای جهانی ورزشی از جمله اساسنامه فیفا (به عنوان مقررات ورزشی) در نظام حقوقی ایران دارای اثر حقوقی و جایگاه ویژه است.
نتیجه:
با مداقه در رأی دیوان و دادنامه دادگاه نخستین و نیز خواسته موضوع دعوا که بیتردید مربوط به دعاوی و منازعات ورزشی است، میتوان گفت که رأی شعبه 5 دیوان رأیی است که به دلیل نقض مقررات حاکم بر صلاحیتهای فیفا و فدراسیون فوتبال مغایر، غیرقابل پذیرش است؛ زیرا، صلاحیت ذاتی ارکان قضایی ورزشی در دعاوی ورزشی مبتنی بر دکترین برتری حقوقی مقررات ورزشی نهادهایی مثل فیفا بر بنیاد اصل استقلال ورزش است و مقررات ورزشی و مورد تأکید فیفا مانند ممنوعیت ارجاع دعاوی ورزشی به دادگاههای ملی، جزئی از نظام حقوقی کشور به شمار میآید. همچنین رأی شعبه 5 دیوان از این حیث که خواسته موضوع دعوی را دارای ماهیت ورزشی نمیداند، غیرقابل پذیرش است؛ در دسته بندی نوین دعاوی ورزشی، چنین دعاوی داخل در منازعاتی هستند که مراجع قضایی ورزشی نسبت به آنها صلاحیت رسیدگی دارند. در نهایت، با درنظر گرفتن فلسفه وجودی مراجع حل اختلاف ورزشی که به دعاوی ورزشی ترافعی نیز رسیدگی میکنند، میتوان پی برد که معیار «ترافعی بودن» که در رأی شعبه ۵ دیوان ذکر شده، از اساس معیار درستی برای تعیین مرزهای صلاحیتی مراجع حل اختلاف ورزشی نمیتواند باشد. زیرا، اختلافات قراردادی که در ارکان قضایی ورزشی مورد رسیدگی قرار میگیرند، خود دارای وصف «ترافعی» هستند. به این ترتیب، رأی شعبه 5 دیوانعالی کشور قابل انتقاد بوده و غیرقابل تأیید است.
[1]. رأی و گزارش آن به نقل از: بانک داده آراء پژوهشگاه قوه قضاییه.
https://ara.jri.ac.ir/Judge/Text/7420 (1401/02/03)
[2]. به زعم نگارنده، دیوان در اینجا با تلقی قرارداد منعقده بین خواهان و خوانده به عنوان «قرارداد مدنی»، قرارداد ورزشی را به رسمیت نشناخته است؛ این در حالی است که خود قرارداد ورزشی در نظام حقوقی ایران در مقررات موضوعه تعریف شده و بدیهی است که چنین تعریفی میتواند واجد آثار متعددی باشد از جمله بحث مهم «صلاحیت».
[3]. لازم به ذکر است که، ماده 6 آیین نامه انضباطی فدراسیون فوتبال جمهوری اسلامی ایران مصوب 1390 در خصوص «صلاحیت کمیته انضباطی» مقرر میداشت:
«کمیته انضباطی در رابطه با نقض کلیه مقررات و نیز تخلفات صورت گرفته و نیز اختلافات ناشی از عدم ایفای تعهدات مالی و قراردادی در صورت ارجاع، و یا تا هنگامی که رسیدگی به اختلافات مذکور در اختیار کمیته تعیین وضعیت و یا هیأت منصفه قرار نگرفته است، به شرح ذیل دارای صلاحیت است:....»
[4]. حق آموزش حقی است مشروع که ناظر به استحقاق مالی باشگاه پرورش دهنده (باشگاه قدیم) نسبت به بازیکن تحت آموزشش تا سن معینی میباشد؛ به این صورت که، طبق مقررات فیفا و فدراسیونهای ورزشی در صورت انتقال بازیکن به تیم جدید، مبلغی تحت عنوان حق آموزش در قبال پرورش(آموزش) بازیکن به باشگاه پرورش دهنده پرداخت میشود.
برای مطالعه تفصیلی در این خصوص رک به:
نورزاده، بهنام، دکترین محدودیت قراردادی در ورزش با تأکید بر ورزش فوتبال، رساله دکتری حقوق خصوصی با راهنمایی دکتر فریدون نهرینی و دکتر محسن ایزانلو، دانشگاه تهران، 1400.
[5]. از وضعیتی که این اشخاص از طریق سرمایه گذاری به صورت «مشارکت انتفاعی» با باشگاه یا تامین مالی به صورت منفرد یا مشترک با غیرباشگاه نسبت به حقوق اقتصادی بازیکنان پیدا میکنند، «مالکیت شخص ثالث» یاد میشود. برای مطالعه تفصیلی این نهاد، رجوع شود به:
نورزاده، بهنام؛ نهرینی، فریدون، ایزانلو، محسن؛ خبیری، محمد؛ بادینی، حسن، مالکیت شخص ثالث در ورزش فوتبال، نشریه پژوهش حقوق خصوصی، دانشگاه علّامه طباطبائی، دوره 10، شماره 36، 1400، صص149-180.
[6]. Contrat sportif.
[7]. Football Contract.
[8]. نورزاده، بهنام، بررسی تعهدات طرفین در قراردادهای بازیکنان فوتبال با باشگاهها، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، 1391، ص 9.
[9]. L’autonomie de la société sportive / L'autonomie du sport.
در بند 15 از ماده 3 اساسنامه کمیته ملی المپیک جمهوری اسلامی ایران مصوب 1400 هیات وزیران نیز به شرح زیر بر این اصل تاکید شده است:
«مقابله و عدم پذیرش هرگونه فشار سیاسی، حقوقی، مذهبی، اجتماعی، اقتصادی و تبعیض جنسیتی و نیز هرگونه درخواست و اعمال نفوذ اشخاص حقیقی و حقوقی، سازمانها و گروههای دولتی و غیردولتی که در تعارض با قوانین بینالمللی ورزش و مفاد منشور المپیک قرار داشته باشد. تحت هر شرایطی، کمیته باید استقلال خود را حفظ نماید.» همچنین در بندهای 1 و 3 ماده مذکور به ترتیب ذیل وظایف و اختیارات کمیته چنین مقرر شده است:
«۱- اجرای منشور المپیک و نظارت بر اجرای قوانین بینالمللی ورزش و سایر مقررات موضوعه کمیته بینالمللی المپیک.
۵- حمایت از فدراسیونهای ورزشی ملی در اجرای فعالیتهایشان که بهصورت مستقل و با همکاری و هماهنگی نزدیک فدراسیونهای ورزشی بینالمللی متبوع انجام میشود.»
[10]. در بند 15 از ماده 3 اساسنامه کمیته ملی المپیک جمهوری اسلامی ایران مصوب 1400 هیات وزیران نیز به شرح زیر بر این اصل تاکید شده است:
«مقابله و عدم پذیرش هرگونه فشار سیاسی، حقوقی، مذهبی، اجتماعی، اقتصادی و تبعیض جنسیتی و نیز هرگونه درخواست و اعمال نفوذ اشخاص حقیقی و حقوقی، سازمانها و گروههای دولتی و غیردولتی که در تعارض با قوانین بینالمللی ورزش و مفاد منشور المپیک قرار داشته باشد. تحت هر شرایطی، کمیته باید استقلال خود را حفظ نماید.» همچنین در بندهای 1 و 3 ماده مذکور به ترتیب ذیل وظایف و اختیارات کمیته چنین مقرر شده است:
«۱- اجرای منشور المپیک و نظارت بر اجرای قوانین بینالمللی ورزش و سایر مقررات موضوعه کمیته بینالمللی المپیک.
۵- حمایت از فدراسیونهای ورزشی ملی در اجرای فعالیتهایشان که بهصورت مستقل و با همکاری و هماهنگی نزدیک فدراسیونهای ورزشی بینالمللی متبوع انجام میشود.»
[11]. از نظر قانونگذار وفق بند «ث» ماده 158 قانون مجازات اسلامی، مقررات ورزشی به شرط عدم مغایرت با موازین شرعی؛ جزئی از نظام حقوقی کشور محسوب میشود. حتی اگر این مقررات ورزشی را ناظر برقواعد بازی بدانیم باز نشان میدهد که قانونگذار قواعد حاکم بر ورزش را به رسمیت میشناسد بویژه اینکه وقتی قانونگذار مقررات ناظر به قواعد بازی را به رسمیت میشناسد غیرمنطقی است که بر این نظر باشیم که قانونگذار مقررات ناظر به قواعد دیگر وضع شده از جانب سازمانهای ورزشی را به رسمیت نشناسد. ماده فوق الذکر چنین اشعار میدارد:
«علاوه بر موارد مذکور در مواد قبل، ارتکاب رفتاری که طبق قانون جرم محسوب میشود، در موارد زیر قابل مجازات نیست: ث- عملیات ورزشی و حوادث ناشی از آن، مشروط بر اینکه سبب حوادث، نقض مقررات مربوط به آن ورزش نباشد و این مقررات هم مغایر موازین شرعی نباشد.»
[12]. شایان ذکر است که سابقاً در بند 12 ماده 17 اساسنامه فدراسیونهای ورزشی آماتوری جمهوری اسلامی ایران مصوب 1381هیات وزیران به اصطلاح «حقوق ورزشی» در درون عبارت «عواید حاصل از حقوق ورزشی مانند حق پخش تلویزیونی و تبلیغات بازرگانی» به صراحت اشاره شده بود که نشان از رسوخ نظام حقوق ورزشی در مقررات کشور دارد. مرحوم استاد دکتر کاتوزیان در مقاله «خطای ورزشی و مسؤولیت ورزشی» به قلم مقدس خویش در خصوص «دورنمای حقوق ورزشی» معتقد است: «در جهان کنونی، ورزش یکی از راههای مؤثر تربیتی و اخلاقی بویژه برای جوانان است؛ وسیلهای که روز به روز چهره علمی بیشتری پیدا میکند.... این اهمیت روز افزون باعث شده است که اندیشمندان حقوقی متمایل به تأسیس رشته خاصی با عنوان «حقوق ورزشی» شوند که مانند حقوق کار یا تجارت یا کشاورزی به ابعاد گوناگون این رابطه اجتماعی بپردازد....
ما تا تحقق این آرمان، که «حقوق ورزشی» نیز به عنوان رشته ویژهای از حقوق تدوین شود، راه درازی در پیش داریم: هنوز ادبیات حقوقی ما در این زمینه نوپاست و رویه قضایی، چنانکه باید، به این پدیده مفید اجتماعی و مبارزه با خطر بازیهای ورزشی نپرداخته است. از نظر اجتماعی نیز هنوز در کشور ما ورزش رنگ حرفه و شغل ندارد و باشگاهها و انجمنهای ورزشی آن اقتدار و انسجام را نیافتهاند که آفریننده نظم نو در ورزش شوند و با این وصف ایجاد «حقوق ورزشی» مستقل با همه ویژگیهای اخلاقی و تربیتی و اقتصادی و عرفی آن دور از دسترس نیست و امیدوارم تشکیل همایشهای بینالمللی، سنگ نخستین این بنای رفیع باشد (کاتوزیان، 1378: 38 – 39).
«در جهان کنونی، ورزش یکی از راههای مؤثر تربیتی و اخلاقی بویژه برای جوانان است؛ وسیلهای که روز به روز چهره علمی بیشتری پیدا میکند. از نظر سیاسی نیز پیروزی در میدانهای ورزشی وسیله مفیدی برای تبلیغ و اثبات اعتبار ملی است و به همین جهت بودجههای کلان و نیروهای انسانی فراوان برای پیشرفت ورزش و توفیق در میدانها صرف میشود. این اهمیت روز افزون باعث شده است که اندیشمندان حقوقی متمایل به تأسیس رشته خاصی با عنوان «حقوق ورزشی» شوند که مانند حقوق کار یا تجارت یا کشاورزی به ابعاد گوناگون این رابطه اجتماعی بپردازد. این اقبال علمی باعث شده است که کتابها و مقالههای گوناگونی در این باره نوشته شود و رویههای قضایی به رویدادهای ورزشی و خطرهای ناشی از آن توجه خاص کنند و ضرورتهای بازیهای ورزشی را در اعمال قواعد مسؤولیت مدنی در نظر بگرند.
[13]. «رسیدگی نخستین به دعاوی، حسب مورد در صلاحیت دادگاههای عمومی و انقلاب است مگر در مواردی که قانون مرجع دیگری راتعیین کرده باشد.»
[14]. Lex Sportiva.
[15]. مراجعه به دادگاههای عادی ممنوع است مگر اینکه به طور خاص در مقررات فیفا پیش بینی شده باشد.
[16]. برای مشاهده متن کامل آراء به منبع زیر رجوع شود:
موسوی، سیدعباس، رویه قضایی: تبلور اصول حقوقی در آراء محاکم قضایی، تهران، انتشارات خرسندی، چاپ دوم، 1400، ص ص 116تا 119.
[17]. ماده۹ قانون اهداف، وظایف و اختیارات وزارت ورزش و جوانان مصوب 1399: «از تاریخ لازمالاجراءشدن این قانون، قانون تأسیس سازمان تربیت بدنی ایران مصوب ۲۳/۳/۱۳۵۰ لغو میشود.»
الف- منابع فارسی
ب- منابع انگلیسی
ج- منابع فرانسه